شرح دعای مکارم الاخلاق( 117)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم و انطقنى بالهدى، و الهمنى التقوى، و وفقنى للتى هى ازکى، و استعملنى بما هو ارضى. امام سجاد علیهالسلام در این چهار جمله از دعاى شریف «مکارمالاخلاق»، چهار درخواست از پیشگاه بارىتعالى مىنماید: اول، بار الها زبان مرا به نطقى گویا فرما که هدایتبخش و مایهى ایصال به حق باشد، دوم، بار الها! تقوى و تنزه را با افاضهى معنوى و اشراق روحانى خود به دلم الهام فرما، سوم، بار الها! مرا موفق نما به چیزى که هر چه بیشتر موجب تطهیر معنوى و نمو روحانیم باشد، و چهارم، بار الها! نیروى مرا در راهى به کار گیر که مایهى خشنودى و رضاى بیشتر ذات اقدست گردد.
به خواست خداوند توانا این چهار جمله از دعاى حضرت على بن الحسین علیهماالسلام موضوع بحث و سخنرانى امروز است. از جملهى سرمایههاى پر ارج و گرانقدرى که آفریدگار جهان به انسان اعطا فرموده و مایهى اصلى آن را با سرشت بشر آمیخته، قدرت نطق است، نعمت سخن گفتن و همچنین نعمت نوشتن دو عامل بزرگ تعالى و تکامل انسانهاست. در پرتو این دو عامل ارزشمند، علوم نظرى و تجارب عملى نسلهاى گذشته به نسل امروز منتقل گردیده و از نسل امروز به نسلهاى بعد منتقل خواهد شد. زبان از جملهى جوارحى است که فعالیت آن در اختیار آدمى است، موقعى که مىخواهد سخن بگوید اراده مىکند که نقطهى فرماندهى تکلم که در مغز قرار دارد به زبان دستور دهد، زبان به حرکت درمىآید، و گوینده، با ارادهى خود، الفاظ و کلماتى را به هم مىآمیزد و منویات خود را به صورت سخن اظهار مىکند. پس قدرت سخن گفتن امرى است تکوینى و آفریدگار توانا در رحم مادر به جنین اعطا مىنماید. اما سخن گفتن و به کار گرفتن آن نیروى تکوینى، امرى است اختیارى و انسانها طبق ارادهى خود، زبان را به حرکت درمىآورند و تکلم مىکنند. امام سجاد (ع) در دعاى خود به پیشگاه خداوند درخواست سخن گفتن نمىنماید، چه آنکه خداوند، آن را در رحم مادر به وى اعطا فرموده است. دعاى امام (ع) انطاق و به سخن آوردن است، عرض مىکند: اللهم و انطقنى بالهدى، بار الها! زبان مرا به نطقى گویا فرما که هدایتبخش و مایهى ایصال به حق و حقیقت باشد. قرآن شریف، سلطه و حاکمیت حضرت بارىتعالى را نسبت به انسانها با تعبیرهاى مختلفى ذکر نموده، از آن جمله فرموده است: و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه. بدانید که خداوند بین انسان و مرکز ارادهاش حائل و فاصله مىشود. مىدانیم که کانون ارادهى آدمى از هر چیزى به وى نزدیکتر است و بر اثر این شدت قرب است که انسانها مىتوانند در کمتر از لحظه اراده کنند و به وضع خویشتن دگرگونى بخشند. قرآن شریف در آیهاى که مردم را از نزدیک بودن حضرت حق به مردم آگاه مىسازد فرموده است: بدانید که اگر خداوند اراده کند بین شما و دلتان که کانون اراده و نزدیکترین موجود به شماست فاصله مىشود، به عبارت دیگر مىتوان گفت خداوند از ما به خود ما نزدیکتر است و به قول آن شاعر که مىگوید: یار نزدیکتر از من به من است وین عجبتر که من از وى دورم چه کنم با که توان گفت که یار در کنار من و من مهجورم
القمى: ان الله یحول بین المرء و ما یرید. قمى در تفسیر این آیه مىگوید: خداوند قادر است بین آدمى و ارادهاش فاصله شود. امام (ع) مىخواهد عرض کند: بار الها! ارادهى من است که زبانم را به نطق مىآورد و مرا به تکلم وامىدارد. پروردگارا! تو که اینقدر نزدیکى که مىتوانى بین من و ارادهام حایل شوى بر من تفضل فرما و ارادهى گفتنم را در قبضهى خود قرار ده و آنچنان به نطقم آور که سخنانم بر وفق هدایت و رضاى تو باشد. مسلمانان مىدانند که دروغ و تهمت، پردهدرى و غیبت، دشنامگویى و اهانت، و دیگر سخنانى از این قبیل، گناه بزرگ و برخلاف هدایت کلام است. اما بعضى از مسلمانان پارهاى از آفات زبان را سخنانى عادى و بلامانع تلقى مىکنند، غافل از آنکه در نظر اولیاى گرامى اسلام این قبیل سخنان نیز مذموم و برخلاف هدایت کلام است و در اینجا بعضى از آن آفات با استفاده از شواهد روایات به عرض شنوندگان محترم مىرسد، امید است کمال توجه را مبذول دارند و عملا، در سخن گفتن، آنها را رعایت نمایند. پرحرفى و تکلم زیاد یکى از آفات زبان است و مىتواند منشاء عوارضى بد و مذموم گردد.
عن النبى صلى الله علیه و آله قال: من کثر کلامه کثر سقطه و من کثر سقطه کثرت ذنوبه و من کثرت ذنوبه کانت النار اولى به. رسول اکرم (ص) فرموده: کسى که زیاد حرف مىزند خطر سقوط و فروافتادنش بسیار است و کسى که سقوطش زیاد است گناهش نیز زیاد خواهد بود و کسى که گناهانش بسیار باشد آتش دوزخ براى او شایستهتر است. عن ابى عبدالله عن ابیه علیهماالسلام انه قال لرجل و قد کلمه بکلام کثیر. فقال: ایها الرجل: تحتقر الکلام و تستصغره. اعلم ان الله عز و جل لم یبعث رسله حیث بعثها و معها ذهب و لا فضه و لکن بعثها بالکلام و انما عرف الله جل و عز نفسه الى خلقه بالکلام و الدلالات علیه و الاعلام. امام صادق (ع) فرمود: مردى حضور پدرم زیاد حرف زد. امام باقر (ع) به وى فرمود: سخن را تحقیر مىکنى و آن را کوچک و ناچیز مىشمرى. بدان که خداوند پیمبران خود را با طلا و نقره مبعوث نفرمود، بلکه آنان را با کلام بین مردم فرستاد، و خداوند نیز خود را معرفى فرموده به وسیلهى کلام و به وسیلهى دلایل و نشانهها. یکى دیگر از آفات زبان این است که آدمى سخنى بگوید که به آن نیاز ندارد و فاقد خیر دنیا و آخرت باشد، گرچه گفتن چنین کلامى مباح است ولى از این جهت که موجب تضییع عمر گوینده و شنونده مىشود برخلاف اخلاق اسلامى است. گاهى از کسى سئوال مىکند که به آن احتیاج ندارد ولى شخص مورد سئوال در مضیقه قرار مىگیرد، مثلا از کسى در ماه رمضان مىپرسد: روزه دارى یا نه؟ او چون بیمار است روزه ندارد اما نمىخواهد بیمارى خود را به زبان بیاورد، نمىداند به آن پرسش چگونه پاسخ دهد، اگر بگوید روزه دارم دروغ گفته و اگر بگوید روزه ندارم، او از علت آن مىپرسد، و اگر به سئوالش پاسخ ندهد اهانت تلقى مىشود. به هر صورت، یک سئوال نابجا، مسلمانى را به گناه وادار مىکند و براى او ایجاد مشکلات مىنماید. در لسان روایات و کتب اخلاق، گفتن سخنى که بدان نیاز نیست به عنوان «ما لا یعنى» تلقى شده است. عن النبى صلى الله علیه و آله: من حسن اسلام المرء ترکه ما لا یعنیه. رسول اکرم (ص) فرموده: از جمله علائم حسن اسلام یک مسلمان ترک سخنى است که به آن احتیاج ندارد. ان رسولالله صلى الله علیه و آله قال لبعض اصحابه و هو مریض: ابشر! فقالت امه هنیئا لک الجنه. فقال رسولالله (ص): و ما یدریک؟ لعله قال ما لا یعنیه او منع ما لا یعنیه. رسول اکرم (ص) به یکى از اصحاب خود که مریض بود فرمود بشارت باد تو را! مادر بیمار با شنیدن سخن رسول اکرم (ص) به فرزندش گفت: بهشت بر تو گوارا باد! حضرت به وى فرمود: از کجا مىدانى گوارا بودن بهشت را براى فرزندت؟ شاید او سخنى را که مورد احتیاجش نبوده گفته است، یا چیزى را که احتیاج نداشته از دیگرى منع نموده است. گویى رسول اکرم (ص) مىخواهد بفرماید: بهشت گوارا را کسى دارد که در پروندهى عمل خود با مشکلات مواجه نشود، هر چند آن مشکل، گفتن سخنى باشد که احتیاج نداشته یا منع چیزى که مبتلابهش نبوده است.
امام سجاد (ع) در جملهى دوم این قطعه از دعاى «مکارمالاخلاق» که موضوع بحث و سخنرانى امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و الهمنى التقوى، بار الها! تقوى و پرهیز از نارواییها را با اشراق معنوى خود به روحم الهام فرما. الالهام ان یلقى الله فى النفس امرا یبعثه على الفعل او الترک و هو نوع من الوحى یخص الله به من یشاء من عباده. الهام عبارت از این است که خداوند در نفس انسان چیزى را القا کند که او را برانگیزد به انجام عملى یا ترک کارى. الهام نوعى از وحى است و حضرت بارىتعالى آن را اختصاص مىدهد به بندگانى که خواسته باشد.
نمونهى الهام الهى که با کلمهى وحى ادا شده و در قرآن شریف آمده است افاضهى معنوى حضرت بارىتعالى به مادر حضرت موسى است، موقعى که جان طفل نوزادش در معرض خطر قرار داشت خداوند با الهام خود موجبات نجاتش را فراهم آورد. و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین. ما به مادر موسى الهام نمودیم که طفل خود را شیر دهد و موقعى که بر جان کودک ترسید او را با جعبهى سربسته و محفوظى به رود نیل افکند و ترس و اندوهى به خود راه ندهد که ما بچه را به تو برمىگردانیم و او را از پیمبران خود قرار خواهیم داد. براى آنکه همهى انسانها، از هر قوم و نژاد، امهات فضایل و رذایل اخلاق را بشناسند و براى تامین سعادت خویش عملا آنها را به کار بندند، آفریدگار حکیم، نیروى درک پاکیها و ناپاکیهاى اصلى و اساسى را با سرشتشان آمیخته است. از این رو به طور فطرى و طبیعى و بدون نیاز به مدرسه و معلم همه مىفهمند که اداى امانت، وفاى به عهد، راستگویى و انصاف خوب است، خیانت در امانت، عهدشکنى، دروغگویى، و بىانصافى بد و قبیح است. قرآن شریف در این باره فرموده: و نفس و ما سواها. فالهمها فجورها و تقواها. قد افلح من زکاها. و قد خاب من دساها. قسم به جان بشر و قسم به خداوندى که آن را موزون و معتدل آفریده، و نیک و بدش را به وى الهام نموده است. بدون تردید کسى که نفس خود را از بدیها پاک و منزه دارد رستگار خواهد بود. و کسى که آن را آلوده به گناه و سیئات نماید زیانکار است. و این الهام عمومى را که به همهى انسانها از طرف بارىتعالى اعطا گردیده در روانشناسیهاى امروز «وجدان اخلاقى» مىخوانند. همانطور که ملاحظه مىکنید در الهام فطرى، فجور و تقوى در کنار هم آمده است. به شرحى که توضیح داده شد این الهام عمومى ناظر به امهات فضایل و رذایل اخلاق است. حضرت زینالعابدین ( ع) که در دعاى خود به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و الهمنى التقوى، مقصود امام تقواى وسیع و دامنهدارى است که جمیع شئون مادى و معنوى را در بر گیرد و تمام افکار و اعمال امام بر وفق رضا و خشنودى ذات اقدس الهى باشد. حضرت صدیقهى طاهره، زهرا علیهاالسلام ضمن یکى از دعاهاى خود چنین درخواستى از پیشگاه بارىتعالى نموده عرض مىکند: و الهمنى طاعتک و العمل بما یرضیک و التجنب بما یسخطک. بار الها! طاعت و فرمانبردارى خود را به من الهام فرما به گونهاى که تمام اعمالم بر وفق رضاى تو باشد و به آنچه مایهى سخط و غضب توست اجتناب نمایم. تقوى در شرع مقدس عبارت از ملکهاى است که بر اثر مجاهده و کوشش در نفس متقى پدید مىآید و او را وادار مىکند که اوامر الهى را اطاعت نماید و خویشتن را از عذابهاى مخوف و سنگین مصون دارد. راغب مىگوید: الوقایه حفظ الشىء مما یوذیه و یضره و التقوى جعل النفس فى وقایه مما یخاف. «وقایه» نگاه داشتن چیزى است از آنچه موجب اذیت و ضرر است، و تقوى عبارت از این است که آدمى نفس خود را از آنچه مایهى خوف و هراس است حفظ کند.
عن ابى عبدالله علیهالسلام قال: لا یغرنک بکاءهم انما التقوى فى القلب. امام صادق (ع) فرمود: گریههاى آنان تو را مغرور ننماید چه آنکه جایگاه تقوى در اعماق قلوب انسانهاست.
با توجه به اینکه تقوى ملکهى نفسانى است و پایگاه آن دل است و با در نظر گرفتن این مطلب که الهام الهى نیز فیضى است نفسانى و خداوند آن را به هر کس که اراده کند اعطا مىنماید امام سجاد (ع) در دعاى خود از پیشگاه خداوند مىخواهد که تقوى و پاکى روحش را با الهام معنوى و نفسانى که افاضه مىفرماید تقویت کند. به موجب روایات براى تقوى قدر و منزلتى است رفیعتر از ایمان چه آنکه هر کس واجد تقوى است واجد ایمان نیز هست و ممکن است کسانى از نعمت ایمان برخوردار باشند اما فاقد ملکهى تقوى. عن الوشاء عن ابىالحسن علیهالسلام قال: سمعته یقول: الایمان فوق الاسلام بدرجه و التقوى فوق الایمان بدرجه. وشاء مىگوید از حضرت ابىالحسن (ع) شنیدم که فرمود: ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است و تقوى نیز یک درجه از ایمان بالاتر. تقوى داراى درجات و مراتبى است همانطور که ایمان نیز مراتب و درجاتى دارد. عالیترین مراتب تقوى براى کسانى است که مصداق واقعى این آیهى شریفه هستند: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته. اى مردم باایمان! بکوشید تا به حق تقوى یعنى به تقوایى کامل دست یابید و نایل گردید. از امام صادق (ع) دو حدیث راجع به این آیه رسیده و در بعضى از تفاسیر هر دو حدیث از پى هم آمده است. حدیث اول: سئل عن الصادق علیهالسلام عن هذه الایه قال: یطاع و لا یعصى و یذکر فلا ینسى و یشکر و لا یکفر. امام (ع) حق تقوى را چنین بیان نمود: اوامر الهى همواره مطاع باشد و هرگز از دستورش تخلف نشود، دل متقى پیوسته در یاد او باشد و هرگز فراموشش ننماید، متنعم به نعمتهاى او شکرگزار عطایایش باشد و هیچ نعمتى را کفران ننماید. انجام این اعمال که حق تقوى است از عهدهى اولیاى بزرگ الهى برمىآید، مومنین عادى تا این حد وسیع تقوى ندارند، از این رو در حدیث دوم، امام صادق (ع) ارفاق الهى را مژده داده است: العیاشى عنه علیهالسلام، سئل عنها فقال: منسوخه. قیل: ما نسخها؟ قال: قول الله تعالى: اتقوا الله ما استطعتم. عیاشى از امام صادق (ع) نقل نموده که از آن حضرت دربارهى این آیه سئوال شد. حضرت فرمود: نسخ شده است. گفته شد کدام آیه این آیه را نسخ نموده است. فرمود: آن آیه که دستور داده شد: به قدر توانایى و استطاعت خود متقى باشید. امام سجاد (ع) در جملهى سوم دعا که موضوع سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و وفقنى للتى هى ازکى، بار الها! مرا موفق بدار به چیزى که هر چه بیشتر موجب طهارت و پاکى و مایهى نمو و رشد روحانیم گردد. قد تکرر الحدیث ذکر الزکوه و التزکیه، و اصل الزکوه فى اللغه الطهاره و النماء و البرکه و المدح، و کل ذلک قد استعمل فى القرآن و الحدیث. «زکوه» و «تزکیه» در احادیث، مکرر ذکر شده است، و اصل «زکوه» در لغت به معناى طهارت، نمو، برکت، و مدح است، و همهى این معانى در قرآن شریف و روایات آمده است. به منظور تبیین مطلب براى هر یک از معانى «زکوه» شاهدى از قرآن شریف ذکر مىشود. زکوه به معناى طهارت: قد افلح من زکیها، و قد خاب من دسیها. بىگمان رستگارى براى کسانى است که نفس خود را از اخلاق ذمیمه و اوصاف پلید تطهیر مىنمایند. زکوه به معناى نمو و برکت: ذلکم ازکى لکم و اطهر. مجمعالبحرین در مادهى (ز ک و) این آیه را چنین معنى مىکند: اى انمى لکم و اعظم برکه، یعنى: این عمل که در آیه ذکر شده براى شما نمو بیشتر و برکت عظیمتر در بر دارد. زکوه به معناى «مدح»: فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقى، خویشتن را مدح و تمجید ننمایید چه آنکه خداوند به ضمیرتان آگاه است و مىداند کدام یک از شما واجد نعمت تقوى است. مهمترین ماموریت فرستادگان الهى آن بود که نفوس مردم را از پلیدى شرک تزکیه و تطهیر نمایند و اندیشههاى باطلى را که دربارهى بت و بتپرستى داشتند از صفحات خاطرشان بزدایند و آنان را به راه یکتاپرستى سوق دهند. قرآن شریف دربارهى ماموریت آسمانى حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله مىفرماید : یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه. آیات الهى را بر آنان تلاوت نماید، ارواحشان را از شرک تطهیر کند، و پس از آنکه یکتاپرستى را قبول نمودند کتاب و حکمت بارىتعالى را به آنان بیاموزد و از تعالیم سعادتبخش اسلام آگاهشان نماید. دعوت به توحید و تطهیر دلهاى آلودهى بشر در سرلوحهى دعوت پیمبران الهى قرار داشت و این مهم که زیربناى مکتب انسانساز انبیاست آنقدر مورد توجه بود که اولین ماموریتى را که خداوند به حضرت موسى بن عمران محول فرمود این بود که نزد فرعون برود و تطهیر دل او را با وى در میان بگذارد و اگر مایل باشد از خودپرستیش برهاند و به صراط سعادت هدایتش نماید. اذهب الى فرعون انه طغى. فقل هل لک الى ان تزکى؟ و اهدیک الى ربک فتخشى. نزد فرعون برو که به سرکشى و طغیان گراییده است. به او بگو آیا براى تطهیر و تزکیهى نفس خود آمادگى دارى که تو را به پروردگارت هدایت نمایم تا از عظمت او بترسى و از ادعاى ربوبیت دست بردارى؟ اولیاى بزرگ اسلام براى تزکیهى نفس و نیل به کمال معنوى همواره، متوجه به خداوند بودند و در این باره از ذات اقدس الهى استمداد مىنمودند. عن سعید ابن ابىهلال قال: کان رسولالله صلى الله علیه و آله اذا قرء هذه الایه: «قد افلح من زکاها» وقف، ثم قال: اللهم آت نفسى تقواها، انت ولیها و مولیها و زکها و انت خیر من زکاها. سعید ابن ابىهلال مىگوید: روش پیمبر گرامى اسلام (ص) این بود که وقتى آیهى «قد افلح من زکاها» را مىخواند، قدرى توقف مىنمود، سپس به پیشگاه خداوند عرض مىکرد: بار الها! تقواى نفسم را به من بده که تو ولى و مولاى نفس من هستى، آن را تزکیه و تطهیر کن که تو بهترین تزکیهکنندهاى. امام سجاد (ع) همانند جد بزرگوارش رسول اکرم (ص) براى بهرهمندى بیشتر از تزکیهى نفس به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و وفقنى للتى هى ازکى، بار الها! مرا موفق بدار به صفات و خصالى که پاکیزهترین وسیله براى تزکیهى نفس انسان باشد تا بر اثر آن به نماء بیشتر و اجر فزونتر دست یابم. حضرت زینالعابدین (ع) در جملهى چهارم دعا که آخرین قسمت سخنرانى و بحث امروز است به پیشگاه خداوند عرض مىکند: و استعملنى بما هو ارضى، بار الها! نیروى مرا در راهى به کار گیر که هر چه بیشتر موجب خشنودى و رضایت ذات اقدست باشد.